معنی ماندنی و جاودان

حل جدول

ماندنی و جاودان

پایا


جاودان

نمیرا

نامیرا

خالد، سرمدی

عدن

فرهنگ عمید

ماندنی

دارای نیت ماندن در جایی: میهمان‌ها امشب ماندنی هستند،
ماندگار: خاطرۀ ماندنی،
[مجاز] قابل زنده ماندن،


جاودان

پاینده، پایدار، همیشگی: وصال او ز عمر جاودان بِه / خداوندا مرا آن دِه که آن بِه (حافظ: ۸۳۸)،
(قید) تا همیشه،
(قید) از مدت‌ها پیش. * جاویدان

لغت نامه دهخدا

ماندنی

ماندنی. [دَ] (ص لیاقت) باقی و پایدار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || که زنده خواهد ماند. که استعداد و قدرت حیات و زندگی در او وجود دارد. که زندگی خواهد کرد و از خطر مرگ رهایی یافته است. || قابل دوام. که استحکام و پایداری دارد. || مقیم. ماندگار. مقابل رفتنی.

فرهنگ فارسی هوشیار

ماندنی

(صفت) کسی که زنده خواهد ماند (مثلا مریضی که قبلا امیدی ببقای او نمانده بود و اکنون شفایافته)، قابل دوام، مقیم ماندگار مقابل رفتنی.


جاودان

همیشه، دایم، هموار، باقی، پیوسته، ابدی، جاویدان، جاودانه

فارسی به آلمانی

ماندنی

Dauerhaft, Ständig, Fest, Festgelegt, Festlegen

فرهنگ معین

ماندنی

کسی که زنده خواهد ماند، قابل دوام، مقیم، ماندگار. [خوانش: (دَ) (ص لیا.)]


جاودان

(وِ) (ص مر.) جاویدان.

مترادف و متضاد زبان فارسی

ماندنی

پایدار، جاوید، مانا، بادوام، دیرپا، فراموش‌نشدنی، به‌یادماندنی، مقیم، ساکن

فارسی به عربی

ماندنی

ثابت، دائم، دیمومه

معادل ابجد

ماندنی و جاودان

226

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری