معنی ماندنی و جاودان
حل جدول
فرهنگ عمید
لغت نامه دهخدا
ماندنی. [دَ] (ص لیاقت) باقی و پایدار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || که زنده خواهد ماند. که استعداد و قدرت حیات و زندگی در او وجود دارد. که زندگی خواهد کرد و از خطر مرگ رهایی یافته است. || قابل دوام. که استحکام و پایداری دارد. || مقیم. ماندگار. مقابل رفتنی.
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به آلمانی
Dauerhaft, Ständig, Fest, Festgelegt, Festlegen
فرهنگ معین
مترادف و متضاد زبان فارسی
پایدار، جاوید، مانا، بادوام، دیرپا، فراموشنشدنی، بهیادماندنی، مقیم، ساکن
فارسی به عربی
ثابت، دائم، دیمومه
معادل ابجد
226